امدادهای غیبی در زندگی بشر

 

 

 

 

 

 

 

 

متن آورده شده از کتاب ( امدادهای غیبی در زندگی بشر ) به قلم استاد شهید مطهری می باشد

 


 

مددهای غیبی            

گذشته از اینکه اشیاء در اصل هستی خود از غیب مدد می‏گیرند ، بعبارت‏
دیگر سراسر طبیعت مدد غیبی است ، در زندگی بشر یک سلسله مددهای غیبی‏
خاصی هم وجود دارد . یعنی چه ؟ مگر مددهای عمومی و خصوصی در کار است ؟
بلی لازم است قبلا اصطلاحی از قرآن ذکر کنم و سپس به توضیح مطلب بپردازم.
قرآن خداوند را هم با صفت رحمان و هم با صفت رحیم یاد می‏کند . بسم‏
الله که خود آیه‏ای از قرآن است هم مشتمل بر رحمان است ، هم مشتمل بر
رحیم رحمان و رحیم دو مشتق از رحمت می‏باشند ، با این تفاوت که رحمت‏
رحمانی عبارت است از رحمت عمومی که شامل همه موجودات است . وجود هر
موجودی برای آن موجود رحمت است ، وسائلی که برای ابقاء و ادامه وجود او
آفریده شده است رحمت است .
اما رحمت رحیمیه عبارت است از الطاف و دستگیری‏های خاصی که یک‏
موجود مکلف در اثر حسن انجام وظیفه مستحق آن می‏گردد ، لطف خاصی است که‏
طبق قانون خاص ، نه قانون عام طبیعت ، شامل حال می‏گردد .
پیامبران آمده‏اند که ما را به اینگونه مددهای غیبی مؤمن نمایند ، اگر
چنین ایمانی در ما پیدا شود ما عملا


 

با خداوند وارد معامله و بده و بستان می‏شویم ، احساس می‏کنیم که نیکی‏
کردیم و خداوند بما پاداش نیک داد ، ما را حفظ و نگهداری کرد ، بر عکس‏
، بدی کردیم و کیفر دیدیم . بهر حال بشر در زندگی خاص خود ، اعم از
زندگی فردی یا اجتماعی احیانا مشمول لطف‏ها و رحمتهای خاصی می‏شود که او
را دستگیری می‏کند و از سقوط نجات می‏دهد ، خداوند در باره رسول اکرم‏
می‏فرماید : " « الم یجدک یتیما فاوی 0 و وجدک ضالا فهدی 0 و وجدک عائلا
فاغنی »" .
اما در نمازهای پنجگانه می‏گوئیم " « ایاک نعبد و ایاک نستعین »" .
خدایا تنها تو را می‏پرستم و تنها از تو کمک می‏خواهم . این خود نوعی‏
استمداد از غیب است .

انواع امدادها

کمکهای غیبی گاهی به صورت فراهم شدن شرائط موفقیت است و گاهی به‏
صورت الهامات و هدایتها و روشنیها و روشن بینی‏ها . ولی باید دانست که‏
اینگونه الطاف غیبی گزاف و رایگان نیست ، چنین نیست که انسان در
خانه‏اش بنشیند دست روی دست بگذارد و منتظر باشد " دستی از غیب برون‏
آید و کاری بکند " خیر چنین انتظاراتی بر خلاف ناموس و آفرینش است .
دو آیه از قرآن ذکر می‏کنیم یکی در مورد مددهائی که به صورت فراهم شدن‏
شرائط موفقیت است و دیگر در مورد مددهائی که به صورت الهامات و
هدایتهای معنوی است ، ببینید قرآن چه شرائطی ذکر می‏کند و چگونه‏

است که به صورت گزاف و رایگان رخ نمی‏نماید .
در مورد اول می‏گوید : " « ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم »"
اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری می‏کند و ثابت قدمتان می‏دارد .
ببینید یاری الهی را که مدد غیبی است مشروط می‏کند به یاری قبلی خدا یعنی‏
به اینکه خدمت و عمل و مجاهدتی در راه خیر عموم صورت بگیرد و مخصوصا در
راه خدا باشد یعنی لله و فی الله باشد . یعنی هم عمل و مجاهدت و کوشش‏
شرط است و هم اخلاص و حسن نیت .
در مورد دوم می‏گوید : " « و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان‏
الله لمع المحسنین »" یعنی آنانکه در راه ما کوشش و جدیت به خرج‏
می‏دهند ما راههای خود را به آنها ارائه می‏دهیم ، خداوند با نیکوکاران‏
است . در این آیه نیز هم کوشش را و هم اینکه " در راه ما " باشد ذکر
می‏کند ، هم صرف نیروی بدنی و هم صرف نیروی روحی را شرط قرار می‏دهد و در
این صورت است که هدایت و روشنی باطنی به انسان داده می‏شود . می‏بینید
که سخن از مددهای گزاف و رایگان نیست .
علی علیه السلام جمله بسیار جالبی دارد در زمینه نصرت‏های الهی و اینکه‏
در چه شرائطی مددها و تأییدات غیبی می‏رسد . این جمله در نهج البلاغه است‏
می‏فرماید : « " و لقد کنا مع رسول الله نقتل آبائنا و أبنائنا و اخواننا
و أعمامنا ، ما یزیدنا ذلک الا ایمانا و تسلیما و مضیا علی اللقم و صبرا
علی مضض الالم و جدا فی جهاد العدو ، و لقد کان الرجل منا و الاخر من‏
عدونا یتصاولان تصاول الفحلین ، یتخالسان انفسهما ایهما »

« یسقی صاحبه کأس المنون ، فمرش لنا من عدونا و مرش لعدونا منا فلما رأی‏
الله صدقنا انزل لعدونا الکبت و انزل علینا النصر . . . و لعمری لو کنا
نأتی ما أتیتم ما قام للدین عمود و لا اخضر للایمان عود » " .
علی علیه السلام در این جمله‏ها جدیت و اخلاص مسلمانان صدر اول را که‏
منتهی شد به نصرت‏های عظیم الهی و اینکه اگر آن همه مجاهدتها و اخلاصها
نمیبود پیروزی هم نبود توصیف می‏کند . میفرماید : آنگاه که در خدمت رسول‏
اکرم بودیم ، در راه ایمان و عقیده با پدران و پسران خود میجنگیدیم و از
اینکه شمشیر بر روی آنها و برادران و عموهای خود بکشیم و آنها را بکشیم‏
پروا نداشتیم . این چنین پیشامدهای سخت ما را سست نمیکرد و بر استقامت‏
و ثبات قدم و صبر و پیشروی ما میافزود ، چنان بود که گاهی در میدان جنگ‏
یکی از ما و یکی از دشمنان ما در جنگ تن به تن مانند دو شتر نر خشمناک‏
بهم می‏پیچیدند ، هر یک می‏خواست جان دیگری را بر باید ، گاه ما بردشمن و
گاه دشمن بر ما پیروز میشد . چون صدق نیت ما مشهود ذات حق گشت ( یعنی‏
چون صدق نیت ما به حقیقت پیوست ، زیرا تحقق هر چیزی مساوی است با
مشهود بودن آن برای ذات حق ، خداوند خذلان را بر دشمن ما و نصرت را بر
ما نازل فرمود ، یعنی چون ما هم میکوشیدیم و هم کوشش ما در راه حقیقت‏
بود و دشمن ما میکوشید اما نه در راه حقیقت بلکه در راه دفاع از باطل و
از هوای نفس ، خداوند ما را مدد فرمود . . . بخدا قسم اگر ما مانند
امروز شما بودیم نه استوانه‏ای

از دین بر پا میشد و نه درختی برای اسلام و ایمان سبز می‏گشت .
قرآن کریم در داستان اصحاب کهف چنین می‏فرماید :
" « انهم فتیة آمنوا بربهم و زدناهم هدی و ربطنا علی قلوبهم اذ قاموا
" یعنی آنها گروهی جوانمرد بودند که پروردگار خویش را شناختند و بدو
ایمان آوردند و ما بر هدایت و روشنائی آنها افزودیم و بقلب آنها قوت‏
بخشیدیم ، زیرا آنها بپاخاسته بودند و عقائد سخیف قوم خود را مورد حمله‏
قرار داده بودند .
در اینجا نیز هم سخن از مدد غیبی به صورت هدایت و روشن بینی است و
هم سخن از تقویت نیروی اراده است و هر دو را مشروط کرده است به دو چیز
: یکی قیام و به پا خاستن و دیگر لله و فی الله بودن قیام .
اینکه زندگی انسان اگر مقرون بحق جوئی و حقیقت خواهی و اخلاص و عمل و
کوشش باشد مورد حمایت حقیقت قرار میگیرد و از راههائی که بر ما مجهول‏
است دست غیبی ما را تحت عنایت خود قرار میدهد ، علاوه بر اینکه یک‏
امر ایمانی است و از لوازم ایمان به تعلیمات انبیاء است ، یک حقیقت‏
تجربی و آزمایشی است ، البته تجربه و آزمایش شخصی و فردی . یعنی هر کسی‏
لازم است در عمر خویش چنین کند تا اثر لطف و عنایت پروردگار را در
زندگی خود ببیند و چقدر لذت بخش است معامله با خدا و مشاهده آثار لطف‏
خدا .
کار خیلی سختی نیست ، مراحل اولیه‏اش آسان است ، انسان میتواند با
پیمودن راه خدمت بخلق ، کمک بضعیفان ، مخصوصا احسان بوالدین ، بشرط
اخلاص و حسن نیت ،
کم و بیش آثار لطف خدا را همراه خود ببیند ، من خودم میتوانم ادعا کنم‏
که برای خودم این مسائل جنبه آزمایشی دارد ، عملا لطف پروردگار را در این‏
شرائط وجدان کرده‏ام .
داستانی از مرحوم آیة الله بروجردی اعلی الله مقامه بیاد دارم :
در سالهای اولی که ایشان از بروجرد به تهران و از تهران به قم آمدند و
در اثر در خواست حوزه علمیه در قم اقامت فرمودند ، و البته آمدنشان‏
بطهران دنبال یک کسالت شدید بود که احتیاج به جراحی پیدا کرد و ایشان‏
تحت عمل قرار گرفتند . پس از چند ماه اقامت در قم ، تابستان رسید و
حوزه تعطیل شد ، ایشان تصمیم گرفتند بزیارت مشهد بروند زیرا در حال شدت‏
بیماری نذر کرده بودند که اگر خداوند ایشان را شفا داد بزیارت حضرت رضا
علیه السلام تشرف حاصل کنند .
یکی از مراجع تقلید حاضر برای بنده نقل کردند که ایشان در یک جلسه‏
خصوصی این تصمیم را ابراز فرمودند و ضمنا باصحاب خودشان که در آن جلسه‏
شرکت داشتند فرمودند کدامیک از شما با من خواهید آمد . ما گفتیم تأملی‏
می‏کنیم و بعد جواب می‏دهیم . ولی ما در غیاب ایشان مشورت کردیم و اساسا
صلاح ندیدیم ایشان فعلا از قم به مشهد بروند ، بیشتر روی این جهت فکر
می‏کردیم که ایشان تازه بمرکز قم آمده‏اند و هنوز مردم ایران ، مخصوصا مردم‏
تهران و مشهد که در مسیر و مقصد مسافرت ایشان هستند ایشان را درست‏
نمی‏شناسد و بنابراین تجلیلی که شایسته مقام ایشان هست از ایشان‏

بعمل نخواهد آمد . لهذا تصمیم گرفتیم ایشان را از این سفر منصرف کنیم ،
ولی میدانستیم که این جهت را نمی‏شود با ایشان در میان گذاشت . بناشد
عذرهای دیگری ذکر کنیم از قبیل اینکه چون تازه عمل جراحی صورت گرفته‏
است ممکن است این مسافرت طولانی با اتومبیل ( آنوقت هواپیما و قطار در
راه مشهد و تهران نبود ) صدمه داشته باشد .
در جلسه بعد که ایشان مجددا مطلب را عنوان کردند ما کوشیدیم هر طور
شده ایشان را منصرف کنیم ، ولی یکی از حضار مجلس آنچه ما در دل داشتیم‏
اظهار داشت و ایشان فهمیدند که منظور اصلی ما از مخالفت با این مسافرت‏
چیست ؟ ناگهان تغییر قیافه دادند و با لحنی جدی و روحانی فرمودند : من‏
هفتاد سال از خداوند عمر گرفته ام و خداوند در این مدت تفضلاتی بمن‏
فرموده است که هیچ کدام از آنها تدبیر خود من نبوده است ، من در همه‏
این مدت کوشش داشته‏ام ببینم چه وظیفه‏ای دارم که بان عمل کنم ، حالا پس‏
از هفتاد سال شایسته نیست خودم بفکر خودم باشم و برای شئونات شخصی خودم‏
بیندیشم ، خیر ، میروم .
آری یک فرد در زندگی عملی خود اگر کوشش و اخلاص را توأما داشته باشد
خداوند او را از راههائی که خود آن فرد نمی‏داند تأیید می‏فرماید :
" « ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم »" شما اگر حقیقت را یاری‏
کنید حقیقت بیاری شما میاید .

تفاوت تفکر الهی و تفکر مادی

تفاوت تفکر مادی و تفکر الهی در همین جا است . از نظر یک نفر مادی‏
در حساب عالم هیچ گونه تفاوتی میان راه حق و راه ناحق نیست . عدل و ظلم‏
، حق و ناحق ، خوبی و بدی از نظر نظام کلی و جملی عالم ، حساب خاصی‏
ندارد . گوش جهان به این معانی و مفاهیم بدهکار نیست . اساسا جهان چشم‏
و گوش و عقل و هوشی ندارد که به این چیزها برسد و آنرا که در راه حق و
عدالت و اخلاق و انسانیت و نیکوکاری و اخلاص گام بر میدارد تأیید کند و
آنرا که در این راه گام برنمیدارد تأیید نکند . ولی از نظر انسان الهی ،
در حساب کلی جهان میان این دو تفاوت است . حقیقتی در کار است و به‏
حمایت مردان راه حق بر می‏خیزد .
ما در کتاب انسان و سرنوشت تحت عنوان تأثیر عوامل معنوی در سرنوشت‏
گفته‏ایم که : " از نظر جهان بینی مادی ، عوامل مؤثر در اجل ، روزی ،
سلامت ، سعادت و خوشبختی منحصرا مادی است . تنها عوامل مادی است که‏
اجل را دور یا نزدیک می‏کند ، روزی را توسعه می‏دهد یا تنگ می‏کند ، به تن‏
سلامت می‏دهد یا میگیرد ، خوشبختی و سعادت را تأمین یا نابود می‏کند اما
از نظر جهان بینی الهی علل و عوامل دیگری که عوامل روحی و معنوی نامیده‏
می‏شوند نیز همدوش عوامل مادی در کار اجل و روزی و سلامت و سعادت و
امثال اینها مؤثرند . از نظر جهان بینی الهی ، جهان یک واحد زنده و با
شعور است ، اعمال و افعال بشر حساب و عکس‏العمل دارد ، خوب و


و در ادامه مطالب در صفحه ۷۷ آورده شده : 

 

الهام و اشراق

یکی از انواع مددهای غیبی الهامات و اشراقاتی است که احیانا
بدانشمندان می‏شود و ناگهان دری از علم بروی آنها گشوده می‏شود و اکتشافی‏
عظیم رخ می‏دهد .
آنچه معمولا ما از راههای حصول علم می‏شناسیم دو تا است : یکی تجربه و
مشاهده عینی ، دیگر قیاس و استدلال . بشر از راه مطالعه و مشاهده عینی‏
طبیعت با رموز و اسرار طبیعت آشنا می‏شود ، یا در اثر قوه استدلال و
قیاس نتیجه‏ای را پیش‏بینی و استنتاج می‏کند . این گونه موفقیتها عادی‏
است ، لازمه قطعی و جبری مقدماتی است که بشر عملا بکار برده است . گو
اینکه از یک نظر دقیق فلسفی در همین موارد نیز یک منشأ الهامی وجود
دارد . ولی این نظر از افق این بحث ما خارج است . حاجی سبزواری می‏گوید
:

والملهم المبتدع العلیم
حی قدیم منه عظیم
ولی آیا همه معلوماتی که در طول تاریخ عمر بشر برای بشر حاصل شده است‏
از یکی از این دو راه بوده است و لا غیر ؟ یا راه سومی هم وجود دارد ؟
بعقیده بسیاری از دانشمندان راه سومی هم هست . شاید اغلب اکتشافات‏
بزرگ از نوع برقی بوده که ناگهان در روح و مغز دانشمند جهیده و روشن‏
کرده و سپس خاموش شده است .


 

ابن سینا معتقد است که چنین قوه‏ای در بسیاری از افراد با اختلاف و
تفاوت‏هائی وجود دارد جمله آیه شریفه : " « یکاد زیتها یضیی‏ء و لو لم‏
تمسسه نار »" را بر همین قوه که در بعضی افراد احیانا به صورت شدیدی‏
وجود دارد حمل می‏کند .
غزالی در کتاب " المنقذ من الضلال " مدعی می‏شود که بسیاری از
معلومات بشر که مربوط به احتیاجات زندگی است ابتدا بصورت الهام صورت‏
گرفته است . غزالی در باره وحی و نبوت که بحث می‏کند می‏گوید کسی که در
وحی و نبوت شک می‏کند ، یا در امکانش شک می‏کند یا در وقوعش ، و یا در
باره شخص معین شک می‏کند که آیا وحی به او رسیده یا خیر . بعد می‏گوید
بهترین دلیل امکان آن ، وقوع آن است . زیرا بشر یک سلسله اطلاعات در
باره دواها و علاجها و در باره نجوم دارد که تصور نمیرود از طریق تجربه‏
توانسته باشد آنها را بدست آورد فقط باید گفت لطف الهی از طریق الهام‏
بشر را هدایت کرده است .
خواجه نصیر الدین طوسی نیز در باره احتیاج به وحی و نبوت که بحث‏
می‏کند مدعی می‏شود برخی صنایع را بشر از طریق الهام آموخته است .
مولوی همین معنی و مضمون را به نظم آورده است آنجا که می‏گوید :
این نجوم و طب وحی انبیاء است
عقل و حس را سوی بیسوره کجا است
عقل جزوی عقل استخراج نیست
جز پذیرای فن و محتاج نیست


 

و هم او می‏گوید :
" دانشمندان را بدو دسته می‏توان تقسیم کرد ، یکی منطقی و دیگری اشراقی‏
. علوم ترقی خود را مرهون این دو دسته متفکر است . در علوم ریاضی نیز که‏
اساس و

 

خلاصه

مددهای غیبی اجتماعی


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد